دوست همان به که بلاکش بود

دوست همان بِه که بلاکش بُوَد

عود همان بِه که در آتش بُوَد

 

جامِ جفا باشد دشوارخوار

چون ز کفِ دوست بود خوش بُوَد

 

زهر بنوش از قدحی کان قدح

از کرم و لطف مُنَقَّش بُوَد

 

عشق خليل است، درآ در ميان

غم مخور ار زيرِ تو آتش بُوَد

 

در خم چوگانش يکی گوی شو

تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

 

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

 

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد...

عصرتون دلپذیررفقای جان🌸❤
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

چون نمایی آن رخ گلرنگ رااز طرب در چرخ آری سنگ رابار دیگر سر ...

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادیشاگرد که بودی که چنین استادیخوب...

مثل بیماری که بالاجبار خوابش می‌بردمرد اگر عاشق شود دشوار خو...

الحق و والنصاف که چشمان تو دیوانه کننده استخندیدن تو لذت پرو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط