چون نمایی آن رخ گلرنگ را

چون نمایی آن رخ گلرنگ را
از طرب در چرخ آری سنگ را

بار دیگر سر برون کن از حجاب
از برای عاشقان دنگ را

تا که دانش گم کند مر راه را
تا که عاقل بشکند فرهنگ را

تا که آب از عکس تو گوهر شود
تا که آتش واهلد مر جنگ را

من نخواهم ماه را با حسن تو
وان دو سه قندیلک آونگ را

من نگویم آینه با روی تو
آسمان کهنه پرزنگ را

دردمیدی و آفریدی باز تو
شکل دیگر این جهان تنگ را

در هوای چشم چون مریخ او
ساز ده ای زهره باز آن چنگ را...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

یک بوسه ز تو خواستم و شش دادیشاگرد که بودی که چنین استادیخوب...

‍ وفاداری ساده نبوددرنبودنهایت...،سختی های جان فرسای جاده ی ...

دوست همان بِه که بلاکش بُوَدعود همان بِه که در آتش بُوَد جام...

مثل بیماری که بالاجبار خوابش می‌بردمرد اگر عاشق شود دشوار خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط