کاش می‌شد
ذره‌ای از قلبِ مهربان تو را
زنجیر کنم
و به گردنم بیاویزم ،
سَنبلی از عشق و آرامش
که همیشه همراهم بماند.

کاش می‌شد
مهربانی نگاهت را
از هر لحظه‌ در زمان بگیرم
و در شیشه‌ای بریزم ،
شبیه عصاره‌ای از زندگی
که هر بار برای نفس کشیدن
به آن پناه ببرم
و مست شوم
از رایحه ی خوشِ بودن تو ،
چون تو، خودِ آرامشی
در دل این جهان پر از تلاطم .

اصلاً حال خوب مگر چیست؟
جز اعدام بغضِ دلتنگی
وقتی در آغوش خیال تو
جا می‌گیرم
و جهان
برای لحظه‌ای کوتاه
دوست‌داشتنی می‌شود…

#باران_مقدم
#ویسگون
#عاشقانه
#دوستت_دارم
دیدگاه ها (۴)

از من تا من تو گسترده‌ایبا تو برخوردمبه راز پرستش پیوستماز ت...

تازگی‌ها سرِ یک داستانی دکتر میروم. اینجایی که میروم روالش ا...

منزلی در دوردستی هست بی شک هر مسافر رااینچنین دانسته بودم ، ...

هرگاه نقش کبوتری را کشیدیدرختی برایش مهیّا کنتا لانه‌اش را ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط