تهیونگ همیشه فکر میکردم وقتی عاشق بودن رو حس کنم خوشبخت ت

تهیونگ همیشه فکر میکردم وقتی عاشق بودن رو حس کنم خوشبخت ترین آدم میشم... ولی فقط اولش اینطوریه.. هنوز دارم به گذشته نگاه میکنم ، میبینم چقدر اون زمان ها با هم خوب بودیم... و ناگهان همچیز مثل زلزله از بین رفت... تهیونگا.. دلم میخواد مثل قبل اون طوری منو کوک صدا کنی.. اون تهیونگ قبلی من کجاست..؟ چرا دیگه مثل قبل با اون چشمات بهم نگاه نمیکنی؟ دلم برای دستای گرمت تنگ شده... دلم واسه عطر روی اون کت قهوه ای تیره ات تنگ شده.. و در آخر فقط من موندم.. با چند تا از آخرین عکس های تو...
دیدگاه ها (۱)

من هنوز هم خواب اون صورت و لبخند های نفس گیر ات را می بینم.....

همیشه می گفتی ادعا میکنم که دوست دارم... همیشه بهم شک داشتی ...

جونگکوکا ‌، میدونی بهترین روز برای من چه روزیه؟_نه ، چه روزی...

دلم می خواهد فقط یکبار دیگر آن چشم ها و لبخند های گرما بخشه ...

Chapter: 1Rāz dar Rag-hāPart 27---📍 ویو: الاصدای قدم‌هاش از ...

پارت:۱ (My secret love )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط