وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد

"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊"
Part: 4

ات: این چه کاری بود؟ چرا توی عمل انجام شده قرارم میدی؟ (زمزمه)
بوگوم: مشکلی نیست ات میدونم از ته خوشت میاد (با صدای بلند که ته بشنوه)

ات: چی؟ چی میگی یواش تر
آخه.. آخه من کی همچین حرفی زدم
ات: اَنی گودون (اینطور نیست)

ته: خب فعلا بشینیم..
این غذا ها کجا موندن پس(معذب
شده و داره به در و دیوار نگاه میکنه)
ات: پُ یُ جول گه (نشونت میدم)
بوگوم خندید و...

. . . برگشت به زمان حال . . .

اینطور شد که من و ته با هم دوست شدیم
با اسرار بوگوم شماره هامونو بهم دادیم
و فرداش ته بهم زنگ زد و رفتیم بیرون
بعدش با نقش دوست دخترش توی یه مهمونی خانوادگی که پدر و مادرش حضور داشتن رفتیم و...
اینطور که الان اینجاییم

داشتم همینطوری به گذشته ها فکر میکردم که خسته شدم تصمیم داشتم تلوزیون رو روشن کنم که
با صدای گوشی به خودم اومدم


ادامه دارد...


아 나 거 든
보 여 줄 게
دیدگاه ها (۰)

"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊"Part:5 폭싹 속았수다🍊 تصمیم داشتم...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

فیک تک پارتی ته

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط