و من
نیمی زن‌ام نیمی باد
که هر شب
تمامِ کوچه‌های شهر را
به در و دیوار می‌زنم:
پریشان
تب‌دار
و من
نیمی زن‌ام نیمی باران
که سال‌هاست
ناگفته‌های‌ام را باریده‌ام:
بر شانه‌های ناصبورِ تاریخ
نیمی زن‌ام نیمی کوه
که دردها تبر شده‌اند
تن‌دیسی بسازند
از من
شبیهِ من
و من
نیمی زن‌ام
نیمی زن
که پشتِ روسریِ هزارساله‌ام
هر شب
با گریه
خوابِ پرنده شدن می‌بینم..

💙💫
دیدگاه ها (۰)

خواستم در اوج تنهایی بمیرم نشدخواستم هر شب در آغوشش بگیرم نش...

تا زمانی که رسیدن به تو امکان داردزندگی درد قشنگیست که جریان...

آتشت سرد است و یخبندان تنمدوزخی می‌خواهد از عصیان، تنم سر کش...

راه امشب میبرد سویت مرا میکشد در بند به گیسویت مراگاه لیلا گ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط