بشکنم بغض ترک خورده ی دالان گلو

بشکنم  بغض ترک خورده ی  دالان گلو
  حال رسواتر  و پیچِ گره اش  وا  بشود

بکشم نقش تو را روی حریرِ تن خود
روی بومِ لب سرخت، لب من جا بشود

واژه ها در هوسِ عطر تنت مست شوند
نفست بر رخ تن پوش غزل، ها" بشود

هم قسم خورده ی عشقت که منم...پا نکشم
بی تو این عهد محالست که امضاء بشود

عشق جادوی جوانی ی زلیخا شده تا
   مصر افسون  نگاهِ  مه زیبا  بشود

فاصلهِ  ریل  زمانست  تنِ خاطره ها
کوپه ها منتظرِ وصل دو شیدا  بشود

از هزارُ و یکمین خواب و خیالِ شبمان
عاقبت قصه ی من با تو فقط... ما بشود..🦋🦋


آخشامون خیر اولسون نازلی بالام💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

جز من که نبضِ هر نفسم از برای توستیک شهر، مبتلای تو و خنده‌ه...

تو چه کردی که به چشمان تو عادت کردمروز و شب در طلبت سخت عباد...

‍ تو چه می‌دانی...!شاید من همانی باشم کهبیشتر از همه دوستت د...

اگه دوست داشتنت جرمهچرا عشقو خدا داده....واسه ممنوعه ها هرشب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط