انتهای مهربانی اونجاست ه

انتهای مهربانی اونجاست ڪه
شهریار
از خدا و روزگار میخواد ڪه یوقتی به سزای
دردهایی که خودش میڪشه
یارش از جانب خدا آزار نبینه:

گرچه جز زَهر من از جامِ محبت نچشیدم
ای فلڪ! زهرِ عقوبت به حبیبم نچشانی...!

گاداسی💞🧿

🦋❣❣🦋

#عاشقانه
#خاصترین

‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۴)

اے‌ آنکه دِلم از غم ِتو شُد متلاشے‌ ،سَخت است کِنارِ دلِ تنگ...

ز بس کاندر ره عشق تو از پای آمدم تا سرچنان بی پا و سرگشتم ...

امشب از آسمان دیده تو روی شعرم وب می‌بارددر زمستان دشت کاغذه...

یک شب ز ماورای سیاهی هاچون اختری بسوی تو می آیمبر بال بادهای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط