یک شب ز ماورای سیاهی ها

یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لاله‌های وحشی کوهستان

یک شب ز حلقه‌ای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد

دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید

یک شب چو نام من بزبان آری
می خوانمت به عالم رؤیائی
بر موج‌های یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریائی

یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

از زهره، آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریک ی
در کلبه ات شراره می افروزم

آه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم...🦋💗🧿♾

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۷)

امشب از آسمان دیده تو روی شعرم وب می‌بارددر زمستان دشت کاغذه...

انتهای مهربانی اونجاست ڪه شهریاراز خدا و روزگار میخواد ڪه یو...

بزن باران به روی شیشه منکه غم میروید از اندیشه من اگر خواهی ...

خورشید من از پنجره تا سر بزنددل مثلِ شبِ خاطره پرپر بزنداز س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط