بعد هفت ماه رفتم ببینمشونسی چیطو ازم استقبال کردن

بعد هفت ماه رفتم ببینمشون،سی چیطو ازم استقبال کردن😂
پ ن۱: (قبل اینکه درو باز کنیم بریم داخل فکر میکردن غریبه ای چیزیم همچون پارس میکردن که ترسیده بودم به بابام گفتم من نمیام تو😂بعد درو که باز کرد پارسشون قطع شد بعد چند ثانیه جفتشون افتیدن دنبالم و هی میپریدن روم😂😂)
پن۲:(دلیل اینکه بعد هفت ماه رفتم ای بود که مریض شده بودم نمیتونسم برم)
دیدگاه ها (۱۰۹)

این داستان:برادر دیوث😂،امروز تولد کاکای کوچیکم بود😍از صبح تا...

الان حدود یک ماهه که شروع به نوشتن رمانی با ژانر تاریخی/تخیل...

روز دانشجو بر تمامی دانشجوها بخصوص خودم مبارک🤕،به امید روزی ...

تولدت مبارک جیگر😍@parvizbordbar1

نام فیک:عشق مخفیPart: 5ویو جیمین*وایییی خدااا حیف که خواهرمه...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides³¹شبتهیونگرفتم بیمارستان تهیونگ: ببخشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط