بیان نامرادی هاست اینهایی که من گویم

همان بهتر به هر جمعی رسم کمتر سخن گویم

شب و روزم به سوز و ساز عمر بی امان طی شد

گهی از ساختن نالم گهی از سوختن گویم

خدا را مهلتی ای باغبان تا زین قفس گاهی

برون آرم سر و حالی به مرغان چمن گویم

مرا در بیستون بر خاک بسپارید تا شب ها

غم بی همزبانی را برای کوهکن گویم

بگویم عاشقم بی همدمم دیوانه ام مستم

نمی دانم کدامین حال و درد خویشتن گویم

از آن گمگشته من هم نشانی آور ای قاصد

که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم

تو می آیی به بالینم ولی آندم که در خاکم

خوش آمد گویمت اما در آغوش کفن گویم...💟

#عاشقانه
#خاصترینم◦•●◉✿
دیدگاه ها (۰)

❣sahar shehim❣گر تو را یار و گر که بار توامچه توان کرد،بی قر...

آن‌جا که تویی غم نبود ، رنج و بلا هممستی نبود دل نبود ، شور ...

ناز کمتر کن، که من اهل تمنّا نیستمزنده با عشقم، اسیر سود و س...

با درد تو اندیشه‌ی درمان نکنم...با زلف تو آرزوی ایمان نکنم.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط