سرمو چرخوندم و گفتم اینجوری؟

سرمو چرخوندم و گفتم: اینجوری؟
گفت: یکم اینورتر. آها خوبه. حالا برو تو فکر.
پرسیدم: چی ؟!
- میگم برو تو فکر. به یه چیزی فکر کن. چیزی که لبخند رو لبت میاره. آدما وقتی میرن تو فکر لبخنداشون واقعی تره...
+ به چی فکر کنم آخه ؟!
- من که نباید بگم! توام نباید فکرتو بگی. اونوقت من همیشه ردِ خندتو تشخیص میدم و چون فاش شده دیگه دیدنش ذوق نداره. آدما نباید آدرسِ خنده‌هاشونو به همه بگن!
بعضی خنده‌ها رو فقط خودِ آدم باید بلد باشه. تهِ دلِ آدمه. نمیشه به کسی گفت. هر آدمی یه دونه از این لبخندا داره. همه می‌دونن که این لبخند با بقیه توفیر داره اما چراشو نمی‌دونن. همین ندونستنه قشنگش می‌کنه. چیزی که پیچ و خمش لو نرفته جذاب تره.
اینا رو که داشت می‌گفت من رفته بودم تو فکر. نفهمیدم کِی عکسو گرفت. فقط دیدم که داره زیر زیرکی می‌خنده.
اومد سمتم و گفت: انگار واقعا تهِ دلت یه چیزی هست...
این لبخندت یه سر و گردن از اون یکیا کاری‌تره!
راست می‌گفت.
لبخندی که تهش برسه به نبودنِ تو هم قوسِش کاری‌تره، هم زخمش ...
.
دیدگاه ها (۱۳)

بدون هیچ حرفی زل زده بودم به روبروم....

میگفت:

آخرین تیتری بودی که من واسه اون....

10:11 [کاف.پ]

پشیمونی..پارت.۱۶ویو نویسنده.گوشیش رو گذاشت رو میز..جیمین: هو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط