از راه که رسید مثل بچه گربهای بود که هم زیاد لگد خورده
از راه که رسید، مثل بچه گربهای بود که هم زیاد لگد خورده، هم زیر باران مانده، خشمگین و آبکشیده!
غریبه بود و هیچ چیز از ماجرایش نمیدانستم، فقط میدانستم که کمک میخواست. داشت خودش را به در و دیوار میزد، با همه بیدلیل سرِجنگ داشت و بیاختیار، دنبال ناجی میگشت، دنبال کسی که او را از این باتلاق خشم بیرون بکشد. رفتم جلو، یک لیوان چای به سمتش گرفتم و گفتم: خیلی خستهای،بنشین، بنوش و نفسی تازه کن. ناگهان مثل بچه گربهی خشمگین و پرخاشگری که اعتماد کردهباشد، حالت تدافعیاش شکست، نگاه سردش نرم شد، مثل یک بچهی ذوقزده نگاهمکرد و خندید، انگار سالها منتظر همین یک ذره درک و محبت بود.
آدمها همینند، گاهی بچهگربههای خیس و آسیبدیدهایاند که از دنیا ترسیده و همه را بدخواه و حریف میبیند. فقط باید نوازششان کنی، فقط باید با حرف یا رفتاری بهشان بفهمانی که تو مثل بقیه نیستی، که آنها را میفهمی و درک میکنی و میدانی که آنها مقصر نیستند و دنیا به آنها سخت گرفته.
آدمهای این روزگار، همهشان گناه دارند، همه آسیبدیدهاند، همه زخمخوردهاند، همه، ترسیده...
.
غریبه بود و هیچ چیز از ماجرایش نمیدانستم، فقط میدانستم که کمک میخواست. داشت خودش را به در و دیوار میزد، با همه بیدلیل سرِجنگ داشت و بیاختیار، دنبال ناجی میگشت، دنبال کسی که او را از این باتلاق خشم بیرون بکشد. رفتم جلو، یک لیوان چای به سمتش گرفتم و گفتم: خیلی خستهای،بنشین، بنوش و نفسی تازه کن. ناگهان مثل بچه گربهی خشمگین و پرخاشگری که اعتماد کردهباشد، حالت تدافعیاش شکست، نگاه سردش نرم شد، مثل یک بچهی ذوقزده نگاهمکرد و خندید، انگار سالها منتظر همین یک ذره درک و محبت بود.
آدمها همینند، گاهی بچهگربههای خیس و آسیبدیدهایاند که از دنیا ترسیده و همه را بدخواه و حریف میبیند. فقط باید نوازششان کنی، فقط باید با حرف یا رفتاری بهشان بفهمانی که تو مثل بقیه نیستی، که آنها را میفهمی و درک میکنی و میدانی که آنها مقصر نیستند و دنیا به آنها سخت گرفته.
آدمهای این روزگار، همهشان گناه دارند، همه آسیبدیدهاند، همه زخمخوردهاند، همه، ترسیده...
.
- ۲۳.۱k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط