منم جا مانده نسلی که احساسش ترک خورده

منم جا مانده نسلی که احساسش ترک خورده
که داعم بر تن ناکامی اش زخم درک خورده
نشد لحظه ی خوشبختی به کام ما روا گردد
چه تبعیضی میان بازی وچرخ و فلک خورده
به پاس سادگی خویش و سیرتی مردانگی وپاک
دما دم از غریب و آشنا صدها کلک خورده
چه احساس بدی وقتی جای خنجر ت شور. است
ز دوستان کهنه نان ونمک خورده
تمام فکر و ذکرش پیش یک معشوق و دلبر
در آخر نقش یک قربانی به دستها یدک خورده
دلت دریا ولی با دست خالی.... می‌رسد مهمان
بساط خانه نان باشد وان نان هم کپک خورده
خیال خام ما این بود ودنیا جای زیبا یست
ولی آن هم عیان باشد چهره ی دنیا بزک خورده
فرو می‌پاشد آن کوهی که غم از حد فزون باشد
مگر جنس طلا باشد که همواره محک خورده
دیدگاه ها (۱)

بغض تلخی گشته مهمانم نمی‌بیند کسی 😔روزگار ناب سامانم نمی‌بین...

سلام دوستان و همراهان همیشگی چند روزی نیستم به امید دیداری د...

دردمه دونی 😔😔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط