رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۶۷

ارسلان، صدای کل کشیدن خانوم ها رفت بالا تور و آوردن پایین و گل ریختن رو سرمون

دیانا، نگاهی به ارسلان کردم با ذوق نگام میکرد

ارسلان، دستشو گرفتم

دیانا، دستمو آروم فشار داد بهش لبخند زدم

ارسلان، آروم کنار گوشش لب زدم برو لباساتو عوض کن بانو

دیانا، دستشو فشار دادم و پاشدم براش چشمک زدم رفتم تو یه اتاق

ارسلان، خیلی ذوق داشتم قلبم داشت از دهنم میومد بیرون

دیانا، خانوم ها اومدن کمک کردن لباسمو عوض کردم تاج و تورم و گذاشتن آرایشمم درست کردن خیلی خوشگل تر از آرایش عقدم شده بودم کفشامم پوشیدم تورم رفتم که برم پیش ارسی جونم
دیدگاه ها (۲)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۶۸ارسلان، پامو همش تکون میدادم تا دی...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۶۹ارسلان، گل و بهش دادم ،،عکس گل و م...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۶۶ارسلان، براش درو باز کردم نشست لبا...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۶۵دیانا، ارسلان ارسلان، نگاهم افتاد ...

رمان بغلی من پارت ۲۷ارسلان: از اتاق بیرون اومدم رفتم تو اتاق...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط