طعنه ها دیگر نمی آزاردم زیبای من

طعنه ها دیگر نمی آزاردم زیبای من
سمت بی حسی رسیده عشق بی پروای من

جوخه ی تنهایی ات را امر بر آتش بده
وانگهی یک دم به میدان آی و بنشین جای من

قدر انصافت بگو داری شماتت می ڪنی؟
یا رسیدی بر جهانِ ڪوچڪی منهای من؟

می توانی از جوابم بگذری اما هنوز
درد می گیرد نگاهت از غمِ سیمای من

تا بیایی جای من یڪ قرن مدت لازم است
ڪفش هایم را به پا ڪن یڪ قدم لیلای من

گاه گاهی با حضورت نظم را بر هم نزن
دست بردار از سرم بی خوابی شبهای من

هم نزن این قهوه ی قاجاری بی مزّه را
هر دو می دانیم مرگ است آخر رویای من

راستش دارم به احساسم خیانت می ڪنم
تا سراغت را نگیرد این دلِ شیدای من

ڪم تقلّا ڪن ڪه در تقویم عادت های ما
فرق دارد زندگی با ڪسوتِ سودای من

خسته ام از درڪ بی جایِ قوانینِ شما
های مردم دست بردارید از دنیای من ...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

گاهۍ زندگۍ مجبورت مۍڪنه ڪارۍ رو انجامـ بدۍ ڪ دوست ندارۍ... م...

در این زمانه که خوش‌خوان‌تر از کلاغ نداردکسی برای شنیدن دل و...

همیشه هم نمیشود "خوب" بود ...همیشه هم نمیتوان چشم ها را به ر...

ڪاش آدمـ هـا در عشق و دوست داشتنشان همـ انصاف داشتنـد ...در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط