وقتی نفسام بوی جوونی نمیده، وفتی صدای استخونامو بیشتر از همیشه موقع بلند شدن و نشستن و راه رفتن میشنوم، وقتی احساس میکنم در محاصره مشکلات ناگریز زندگیام. ترجیح میدم پیر باشم، خیلی پیر، اونقدر پیر که بتونم چند ساعت پای رادیو گلها بشینم و خسته نشم، اونقدر که عجلهای برای بیرون زدن از قاب سیاهوسفید خیالم نداشته باشم. صبور و متین و ساکت مثل سایه یهگوشهای میشینم و دل میدم به تصنیفهای قدیمی.
- ۵.۲k
- ۰۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط