پارتسوم
پارت:سوم
از دید پدر تهیونگ
داشتم فکر میکردم که ات رو به سرپرستی قبول کنم تصمیم قطعی بود فردا باید برم کاراشو انجام بدم و به ات و تهیونگ چیزی نگم که سوپرایز بشن
ویو فردا
از دید ات
صبح بیدار شدم امروز تعطیل بود و میخواستم برم بیرون داشتم آماده میشدم که در اتاقم رو زدن در رو باز کردم که دیدیم مدیر پرورشگاه گفت کارت تموم شد زود بیا دفتر استرس گرفتم که یعنی چیکارم داره همش داشتم فکر میکردم چیکار کردم باز که کارم داره با استرس رفتم سمت دفتر مدیر پرورشگاه که یهویی مدیر مدرسمرو دیدم داخل اتاقه ترسیدم که بهم گفت
اقای کیم:سلام ات دخترم حالت چطوره
ات:سلام..خوبم
اقای کیم:بیا اینجا بشیک کارت دارم
ات:با....باش
از زبون راوی(روبی)
آقای کیم همه ماجرا رو برای ات تعریف کرد که چرا به سر پرستی میخواد بگیرتش ولی انتخاب برای ات سخت بود اینکه راحت زندگی کنه کنار کسی که براش قلدری میکنه یا بمونه توی همین یتیم خونه اما مجبور شد که قبول کنه و و با آقای کیم رفت خونه
از دید ات
رسیدیم خونه با کلی استرس وارد خونه شدم آقای کیم خونهی بزرگ و لوکسی داشت خیلی قشنگ بود و خداروشکر تهیونگ خونه نبود و خیالم راحت شد که آقای کیم به یکی از خدمتکارا گفت
آقای کیم:خانوم پارک لطفا ات رو به اتاقش همراهی کن
خانوم پارک:چشم خانم ات از این طرف بیاید
ات:چشم
دنبالش رفتم و از پله های خونه بالا رفتیم تا به اتاقم رسیدیم درش رو باز کردم که با یه اتاق خیلی بزرگ و پر از وسایل قشنگ بود دقیقا هم تم اتاقم رنگ مورد علاقم بود سبز خیلی خوشحال بودم بدو بدو رفتم رو تخت و پریدم وای تختش خیلی نرم بود اصلا انگار تو رویا بودم و یکم اتاق رو نگاه کردم و بلند شدم لباس هام رو چیدم و بقیه وسایلا که آقای کیم اومد تو اتاقم
آقای کیم:ات وقت داری
ات:آره حتما بیاید داخل
آقای کیم:ات من این گوشی رو برات خریدم و از این به بعد هرچی نیاز داشتی به من یا خدمتکار ها بگو و اینکه منو دیگه بابا صدا کن
ات:اوه باشه چشم حتما آقای کیم
داشتم با آقای کیم حرف میزدم که یهویی صدای در خونه اومد که محکم کوبیده شد و صدای خنده های تهیونگ اومد آقا کیم بهم گفت
آقای کیم:اهه بازم این بچه مست کرده خب دیگه ات من میرم
ات:باشه خیلی ممنونم آقای کیم یعنی چیز پدر
آقای کیم:خواهش میکنم دخترم
اینم پارت جدید لذت ببرید حمایت هم یادتون نره کیوتام💗
از دید پدر تهیونگ
داشتم فکر میکردم که ات رو به سرپرستی قبول کنم تصمیم قطعی بود فردا باید برم کاراشو انجام بدم و به ات و تهیونگ چیزی نگم که سوپرایز بشن
ویو فردا
از دید ات
صبح بیدار شدم امروز تعطیل بود و میخواستم برم بیرون داشتم آماده میشدم که در اتاقم رو زدن در رو باز کردم که دیدیم مدیر پرورشگاه گفت کارت تموم شد زود بیا دفتر استرس گرفتم که یعنی چیکارم داره همش داشتم فکر میکردم چیکار کردم باز که کارم داره با استرس رفتم سمت دفتر مدیر پرورشگاه که یهویی مدیر مدرسمرو دیدم داخل اتاقه ترسیدم که بهم گفت
اقای کیم:سلام ات دخترم حالت چطوره
ات:سلام..خوبم
اقای کیم:بیا اینجا بشیک کارت دارم
ات:با....باش
از زبون راوی(روبی)
آقای کیم همه ماجرا رو برای ات تعریف کرد که چرا به سر پرستی میخواد بگیرتش ولی انتخاب برای ات سخت بود اینکه راحت زندگی کنه کنار کسی که براش قلدری میکنه یا بمونه توی همین یتیم خونه اما مجبور شد که قبول کنه و و با آقای کیم رفت خونه
از دید ات
رسیدیم خونه با کلی استرس وارد خونه شدم آقای کیم خونهی بزرگ و لوکسی داشت خیلی قشنگ بود و خداروشکر تهیونگ خونه نبود و خیالم راحت شد که آقای کیم به یکی از خدمتکارا گفت
آقای کیم:خانوم پارک لطفا ات رو به اتاقش همراهی کن
خانوم پارک:چشم خانم ات از این طرف بیاید
ات:چشم
دنبالش رفتم و از پله های خونه بالا رفتیم تا به اتاقم رسیدیم درش رو باز کردم که با یه اتاق خیلی بزرگ و پر از وسایل قشنگ بود دقیقا هم تم اتاقم رنگ مورد علاقم بود سبز خیلی خوشحال بودم بدو بدو رفتم رو تخت و پریدم وای تختش خیلی نرم بود اصلا انگار تو رویا بودم و یکم اتاق رو نگاه کردم و بلند شدم لباس هام رو چیدم و بقیه وسایلا که آقای کیم اومد تو اتاقم
آقای کیم:ات وقت داری
ات:آره حتما بیاید داخل
آقای کیم:ات من این گوشی رو برات خریدم و از این به بعد هرچی نیاز داشتی به من یا خدمتکار ها بگو و اینکه منو دیگه بابا صدا کن
ات:اوه باشه چشم حتما آقای کیم
داشتم با آقای کیم حرف میزدم که یهویی صدای در خونه اومد که محکم کوبیده شد و صدای خنده های تهیونگ اومد آقا کیم بهم گفت
آقای کیم:اهه بازم این بچه مست کرده خب دیگه ات من میرم
ات:باشه خیلی ممنونم آقای کیم یعنی چیز پدر
آقای کیم:خواهش میکنم دخترم
اینم پارت جدید لذت ببرید حمایت هم یادتون نره کیوتام💗
- ۱۰.۲k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط