مثل یک قصه از دل تاریخ میاد اینجا

مثلِ یک قصه از دل‌ِ تاریخ میاد اینجا،
ازین داستان هایی که شاید پایانِ باز دارن،
روزهای خوب و بد دارن و میزبان‌ِ کلی خاطرات قشنگ و غمگین هستن
شما هم‌ وقتی با این مدل خونه ها روبه رو میشد
به خیال پردازی میپردازید که قبلا چه اتفاقایی تو این خونه ها افتاده؟
یا‌ من خیلی خیال پردازم؟


💫ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم
وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیْرِ کُهَن درگذریم
با هفت‌هزار سالگان سربه‌سریم

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین میزندش💫

#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#حس_خوب_آرامش
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

آرزو دارم به جای عابری باشم که تو ،اتفاقی از کنارش لحظه‌ای ر...

جایی نوشته بود:هرگز نمی‌توانست از انتهای وجودش غریبه شدنِ کس...

آدم‌ها فکر می‌کننداگر یک بار دیگر متولد شوند،جور دیگری زندگی...

توی آخرین حرفاش بهم گفت "مراقب خودت باش"و این دلگیرترین مراق...

سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست # در میان این و آن فرص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط