برگشت بهم گفت اگه بخوای حست بهش رو با یه چیزی طاق بزن

••برگشت بهم گفت : اگه بخوای حست بهش رو با یه چیزی طاق بزنی ، چی میتونه باشه ؟
همونجوری که دستمو دور ‍فندکم گرفته بودم که این بادِ بی ‍صاحاب خاموشش نکنه ، گفتم :با ‍سیگارم
چشماش که ‍گرد شدن فهمیدم نگرفته عمقِ مطلب رو
یه پوکِ‍ عمیـق زدم و بعد گفتم : ‍سیگار که میگم نه اینی که الآن میکِشم ، نه اون ‍سیگاری که پاکتِ پُرش باعث میشه قدرشو نفهمم ...♥️🌙
منظورم اون ‍سیگاریه که چشمتو باز میکنی هنوز تاریکُ روشنه صبحه ، ناشتا میری سرِ پاکتت میبینی ‍نخِ آخرته ، ‍فندکتم گازی توش نمونده ‍خدا ‍خدا میکنی روشن شه ...
واسم همون ‍نخ آخریشه که تو بالکن میکشم ، سرما صورتمو ‍میبره امّا این تو گر‍م میشه .
!
#داشت‌به‌قلبش‌اشاره‌میکرد...
#آل!


•••
#عاشقانه_خاص#بیو#سریال#موزیک#تکس#کلیپ#ادیت#زیبا#سردار #دلها#سینمایی#گل#پروفایل#رستوران#غذا#محلی#لایک#شات#فالو#زیبایی#طبیعت#کیک#استان#آبشار#مشاوره#کنکور#معرفی_کتاب#سال_نوروز#مذهبی#محرم#گربه
#گل_پیچک
دیدگاه ها (۱۹)

من عشق رو از آقای معروفی یاد گرفتم که می‌گفت:لازم نيست مرا د...

قلم در دست داشتم حدود ۱۲ شب بود !در حال نوشتن بودم که ناگهان...

تو عیـن غروب جمعه بودی برام!اسمت که میومد؛یه حجمه عظیمی از ح...

••چندصدسال‌پیش‌چیزی‌اختراع‌شد‌که‌هرلحظه‌داره‌جون‌مردم‌رومیگی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط