درگیر تو بودم که نمازم به غذا رفت

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را

سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد

آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت

این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم

من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...

من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند

ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !

میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر

سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!

دکلمه :حمید پناهی زاده
شعر: #محمد_سلمانی

#دکلمه #شعر #سریال #آقازاده #سریال_آقازاده #فیلم #شعرعاشقانه
دیدگاه ها (۰)

سخن بی تو مگر جای شنیدن دارد...

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفتدر من غزلی درد کشید و سرِ ز...

🦋 Wounded butterfly 🦋part 11ویو جونگ‌کوک 🌕 بعد یک ماه و خورد...

Lair p2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط