هر آن که پا به وجود از عدم گذاشت گریست

هر آن که پا به وجود از عدم گذاشت گریست
نه من! که هرکه به دنیا قدم گذاشت گریست

فرشته‌ای که مرا نامهٔ هبوط آورد
همین‌که بر دل من مهر غم گذاشت گریست

اگرچه چارهٔ اندوه من شراب نبود
شبی که جامْ لبی بر لبم گذاشت گریست

دلا چه بر سرت آمد که چون ملک در حشر
شکسته‌های تو را پیش هم گذاشت گریست

کتاب زندگی من «سیاه مشق» غم است
در این صحیفه قلم هرچه کم گذاشت گریست
دیدگاه ها (۳)

💕شعر يک کودک سياه پوست:وقتی به دنيا ميام، سياهم وقتی بزرگ مي...

تگش کن 😁😁😁

هیچ کسی رو نباید ستون زندگیمون کنیمنه پدر و مادر، و نه فرزند...

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاستهزار شعله ی سوزان و آه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط