هزار سال پیش

هزار سال پیش
شبی که ابر اختران از دوردست
می‌گذشت از فراز بام من
صدام کرد...
چه آشناست این صدا
همان که از زمان گاهواره می‌شنیدمش
همان که از درون من صدام می‌کند
هزار سال میان جنگل ستاره‌ها
پی تو گشته‌ام
ستاره‌ای نگفت کزاین سرای بی کسی، کسی صدات می‌کند؟
هنوز دیر نیست...
هنوز صبر من به قامت بلند آرزوست
عزیز هم‌زبان
تو در کدام کهکشان نشسته‌ای؟
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐
دیدگاه ها (۴)

«میگفت: حقمون این نبود که مدام به رفتن و چگونه رفتن از جایی ...

عاشق نیستمیادِ تو از ذهنم که رد می‌شوددلـــــم، تب می‌کندداغ...

[كل عيب أحبه فيك إلا غيابك] همه‌ی عیب‌هایت را دوست دارم جز ن...

اونجا که سعدی میگه:همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت؛آنچه در...

عالی! این یک داستان ۱۰ قسمتی برای توست، با الهام از جهان "آب...

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط