میدونی چیه! من هیچ وقت برای داشتن کسی این همه بال بال نزده بودم ، تو گذشته م هروقت کسی و دوست داشتم حسم فقد توی قلب خودم زندانی میموند بدون اینکه به کسی بگمش ، حرفام و روی کاغذ می‌نوشتم بعد پاره میکردم تا از نگفتنشون دق مرگ نشم ، اشکا و دردامم کسی نمیفهمید انقدر که تو تنهاییام خودم حلش کنم ؛ یجایی تو اومدی وارد زندگیم شدی ، حس کردم باید بهت بگم که چقدر دوست دارم و توی قلبم برام مهمی ، بهم گفتی حرفام و به جای اینکه بریزم دور به تو بگم یا برای تو بنویسم ، حتی دردا و زخمامم بیارم پیشت که برام ببندیشون! ؛ تو اومدی و من حس کردم یه وارد یه مرحله ی جدید از زندگی شدم ، انصافا هم برای داشتنت خوب جنگیدم ، حتی خورد شدم!
ولی خیلی وقته که دیگه هیچی شبیه قبل نیست ، من هرچی بیشتر میجنگم ، هرچی بیشتر احساسم و نشون میدم یا هرچی بیشتر مینویسم از هم دور تر میشیم ، نمیدونم شاید تکراری شدیم یا شاید اصلا از اولم تقصیر من بود که فکر میکردم میشه از روال گذشته فاصله گرفت!...

#کاف_علیزاده
دیدگاه ها (۳)

جدا از شوخی و این داستانایه حرفی ته دلم هست که باید بگمش!یسر...

- یا من الیسه یلجا المتحیّرونای که آغوش گرمت پذیرای هرچه درم...

آرمان جانِ ماما بی تو خسته ایم!...تو چگونه ای بدونِ ما؟بی دغ...

به جون تو قسم دیگه نمیتونم!خبرِ رفتنت شده تیرِ خلاصی که پرت ...

آن سوی آینه P32فقط خواستم بهت بگم که هیچوقت ترکت نمیکنم( ویو...

یه چیزی هست که مدت‌هاست می‌خوام بگم.تو از اون آدم‌هایی هستی ...

گاهی فکر می‌کنم عشق، یعنی همون لحظه‌ای که اسم تو از ذهنم می‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط