شب آن شب عشق پر میزد میان کوچه بازارم
شب آن شب ، عشق پَر میزد میانِ کوچه بازارم
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم
میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سویِ دیوارم
هوا تاریکتر میشد ، تو زیرِ ماه میخواندی
"مرا عهدیست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"
چه شد در من نمیدانم ، فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد
تو آن سو شعر میخوانی ، من این سو از تو سرشارم
سحر از راه میآید ، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم ، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی ، به سویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هر شب که این هست آخرین بارم..🦋🦋
توی این شهر پر ازغم کجایی ماه قشنگم
دردون جانما سوئگیلی جانم
چوخ نگرانام اولار بیر خبر وِرَسَن اوزوننَن😭😭
#saharshehim💖
تو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد ، تو این را هم نفهمیدی
و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تو میلرزیدی و دستم چه عاجز میشدم وقتی
تو را میخواست بنویسد به رویِ صفحه ، خودکارم
میانِ خویش گم بودی میانِ عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سویِ دیوارم
هوا تاریکتر میشد ، تو زیرِ ماه میخواندی
"مرا عهدیست با جانان ، که تا جان در بدن دارم"
چه شد در من نمیدانم ، فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظـه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هر شب این کوچه ، طنینِ عشق را دارد
تو آن سو شعر میخوانی ، من این سو از تو سرشارم
سحر از راه میآید ، تو در خورشید میگنجی
و من هر روز مجبورم ، زمان را بیتو بشمارم
شبانگاهان که برگردی ، به سویت بازمیگردم
اگرچه گفتهام هر شب که این هست آخرین بارم..🦋🦋
توی این شهر پر ازغم کجایی ماه قشنگم
دردون جانما سوئگیلی جانم
چوخ نگرانام اولار بیر خبر وِرَسَن اوزوننَن😭😭
#saharshehim💖
- ۹۷۲
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط