چه کنم با غم خویش

چه‌ کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم می ترکد،
دل تنگم زِ عطش می سوزد،
شانه ای می خواهم که
گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست...!!


دیدگاه ها (۰)

تاری بزن با ساز دل، آتش بزن بر راز دلوانگه همین پیمانه را ، ...

اطرافم پر دوست ..!دوستانم ،گهری بی همتا..!روزها اول صبح ؛به ...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

📜#غزلیات#رهی_معیری#غزل_بیست_و_پنجمما را دلی بود که ز دنیای د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط