امروز رفتم درمانگاه

امروز رفتم درمانگاه.
از قبل با مکافات نوبت گرفتم وشماره ام 9 بود.
یک ساعتی معطل شدیم دکتر عزیز قدم رنجیدن.
قبل تشرف منشی داشت برگه ها نوبت را می‌داد که یه خانم گفت من نفر اولم و نگذاشت حرف منشی تمام بشه برگه اش را برداشت.
هوچی نگفتم.درحالی که شماره اش 23 بود.
منشی بهم گفت شما نفر اولی چون 8نفر قبل هنوز نیامدن ولی یه خانم دیگه هست حالش بده قبل شما بره.گفتم 👁️.
آمدم برم داخل که خانم 23 پرید جلو و با عصبانیت گفت من اولم.دیدم شمشیر از رو بسته حرف نزنم.به منشی گفتم خودتون صدا بزنید.
وقتی قرار شد منشی صدا بزنه.
از قبل ورودم به اتاق وتا برگشتم خیلی فُش،توهین و.... شنیدم...و سکوت حضار خیلی بهش میدون داد.
این مهم نیست...
ولی درد این بود:
که یه طرف که برای آرامش جو خم میشه باید خم بمونه چون چاک دهن اونطرف بازه.چون باکی از بی آبرویی و ضرب و شتم و خراب کردن زندگی دیگران و.. نداره.
من به جرم گرفتن حق کوچیکم جلو دیگران حرف های بدی شنیدم.ولی اگه قضیه برعکس بود حتما بیشتر حرف می‌شنیدم شاید هم برا مصی جون هم گزارشش می‌رفت.
شاید هم رفته تا الان.؟!؟!؟😜
#سکوت_انقلابی
#طرد_مذهبی_ها_از_ایران
#نفرت_شل_حجاب
دیدگاه ها (۳)

به جرأت میتونم بگم که #برعندازا خارجکی حالیشون نیس که اخبار ...

تصور کن یه عمر مستاجر کشیدی و الاخون والاخون بودی!! یهو تو ا...

تازه دباغی شدی!!!!#توماج_صالحی#توماج_رفت_تو_گونی#توماج

مادربزرگ خدا بیامرزم میگفتند:بذر حلال و حروم خودش را نشون می...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩³⁴به چهره های حیرت زده شون نگاه کردمهه فک ک...

blackpinkfictions پارت ۲۰

#رویای #جوانی #پارت-۳( از زبان سوکجین )دو ساعت از اون اتفاق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط