چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم

مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری

غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم

مگو وقتی دل صد پاره‌ای بودت کجا بردی

کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم

ز سر بگذشت آب دیده‌اش از سر گذشت من

به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم

ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم

به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم
دیدگاه ها (۴)

آهنگ جدید‌ حیدو در فستیوال کوچه#فستیوال_کوچه #حیدو #حیدو_هدا...

دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنیدداستانِ غمِ پنهانیِ من، گو...

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم، خیره به...

آه ای دل غمگین که به این روز فکندت؟فریاد!که از یاد برفت این ...

شعر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط