ته کشید احساسمرومیگم

ته کشید، #احساسم‌رومیگم،
دیگه هرچیزی تا یجایی تاریخ انقضا داره تو به این فکر نکردی که ممکنه یروزی توی قلبم دوس داشتنت رو دفن کنم و خرواری از نفرت رو از تو توی وجودم پرورش بدم؟ فکر میکردی چون همیشه در برابر کارات، حرفات، سکوت میکردم و با یه نگاه و لبخند همه چیو تموم میکردم همیشگیه؟ نگفتی حتی صبورترین آدما ممکنه طنابِ صبرشون بریده بشه و بشن آدمی که خالی از صبره، البته شاید مقصر خودم بودم، گاهی وقتا باید بهت نشون میدادم که منم میتونم مثل خودت باشم، میتونستما اما نشد که بشه، انگار تو با همه عالم و آدم فرق داشتی، جواب بدیاتو با خوبی میدادم، اهمیت نمیدادی و من بجای جفتمون بهت توجه میکردم و اهمیت میدادم، دوسم نداشتی و من اندازه جفتمون تورو دوست داشتم و عادت کرده بودم به این روال، عادت کرده بودم به بد بودنت، دوست نداشتنت، اهمیت ندادنت، الانم نمیدونم چرا سفره دلم رو پهن کردم جایی که نه صدامو میشنوی، نه خبری از حال دلم داری، نه برات مهمه احوال من، دقیقا مثل این میمونه که بدونی پشت پرده یه خبرایی هست اما نه چیزیو میبینی نه صدایی رو میشنوی نه برات مهمه بفهمی اون توو چه خبره.


²:²²
²⁷خردادماهِ¹⁴⁰¹


#بی‌مخاطب
#kaf_mim
دیدگاه ها (۴)

محبوبِ‌من!پس کی به خانه می‌رسم؟چه راه دنباله‌داری...!خودم را...

یک شب به دیدنت می آیمیک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستاره...

#دلتنگی‌های نیمه‌شبآدم‌های‌ِبسیاری راشاعرکرده‌است...تو که نی...

افکار در هم پیچیده‌ی قلبم، بر روی موج حیات چرخ می‌خورد و در ...

رمان: آیدل من ( در خواستی)پارت ۱۶ زمان حال سوار ماشین شدیم و...

part ¹⁰تهیونگ: بهت نگفته بودم زود بیا؟جوابی ندادم و از کنارت...

my dad فصل۲ part 29:ف:میگم.....مامان....و بابات چی میشن؟ه: خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط