شقایق های بیمار ازشباین دشت بیزارند

شقایق های بیمار از شبِ این دشت بیزارند
پرستوها سفر کردند و از برگشت بیزارند
زمین پیراهنی پوشیده از جنس حریری سبز
ولی پروانه ها از باغ و از گلگشت بیزارند
همیشه عاقلان دارند ترس از دستِ رسوایی
به این علّت از آن بامی که دارد طشت بیزارند
چنان ساز مخالف زد جهان با بی دلان که اکنون
همه خنیاگران از کوک شیش و هشت بیزارند
دو چشمم بر تماشای جهان مشغول و از عمری
که بی دیدارِ روی دوستان بگذشت بیزارند...💟

#عاشقانه
#خاصترینم◦•●◉✿
دیدگاه ها (۰)

🦋🦋سال‌ها بار فراق و حال هم بار گناهخود‌به‌خود افتاده‌ام در ی...

وقتی که باد از ناکجا دارد به اینجا می وزدیعنی که تیغ فاجعه د...

کجـا می‌روی حـالا؟!بیـا، هنـوز تا کشفــ نـشانی آن کوچـهحرفــ...

قطره ای در دل یک تنگم و دل تنگ توام عاقبت میکشدم ، حسرت دریا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط