چو آمد نامهی معشوق چالاک به عاشق گفت آن مهجور غمناک

چو آمد نامه‌ی معشوق چالاک به عاشق، گفت آن مهجور غمناک
غنوده بخت شد بیدار ما را مشرف کرد خواهد یار ما را
طرب پیوند خواهد کرد با دل روا گشت آنچه میجست از خدا دل
خنک دردی که درمانی پذیرد! خوشا کاری که سامانی پذیرد!
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

ریشه‌هایم دویده در غم تو،شاخه‌ها چوبِ دارِ دلتنگی‌ستمن درختم...

او نگفتدوستت دارم،اما نامه اش رااینگونه تمام کرد.بال تو را م...

مگر با ما سر یاری نداری؟ که ما را در مشقت میگذاری؟چرا در رخ ...

عاشق آن معشوق شیدایی ام او شده است منجی تنهایی ام ابر بهاری ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط