وسط یه بازار شلوغ

وسط یه بازار شلوغ
خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد
پلک نزد ، پلک نزدم
هرچی نزدیک تر می شد زیباتر می شد
وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت؛
چقدر دلم برات تنگ شده بودنگاش کردم و
گفتم منم همینطور!
خوشحال شد ،گفت چه دورانی بود! یادش بخیر خیلی دوس دارم برگردم به اون روزا سرم رو تکون دادم و
گفتم منم همینطور!
گفت من از بچه های اون دوران خبر ندارم تو چی؟
گفتم منم همینطور!
تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش من خیلی ناراحتم از اتفاقی که بینمون افتاد،
من همیشه دوسِت داشتم‌یه لبخند زدم و
گفتم منم همینطور!
گفت تو اصلا منو شناختی؟! سرم رو دادم بالا و
گفتم نه! گفت منم همینطور!!
وقتی داشت می رفت ،
بغلم کرد و گفت امیدوارم ده سال دیگه
باز همدیگه رو ببینیم
گفتم منم همینطور!!
رفت ، چشمام رو بستم و به این فکر کردم
که ما ده سال پیش قول داده بودیم
همه چی رو فراموش کنیم ولی اون هنوز یادش بود
منم همینطور🙂

#دپ
#غمگین
#تنهایی
#جدایی
#عشق
دیدگاه ها (۰)

فراموشی را بستاییمیاد، انسان را بیمار میکند.

‌‏ترسناک‌ترین بخش وجود من اینه که میتونم دنیا رو بهت بدم و ب...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط