چه گرمی چه خوبی شرابی

چه گرمی، چه خوبی، شرابی؟
چه هستی ؟
بهاری؟
گلی؟
ماهتابی؟
چه هستی؟
چه هستی که آتش به جانم کشیدی؟
سرودِ خوشی؟
شعر نابی؟
چه هستی؟
چه شیرین نشستی به تخت وجودم،
خدا را، غمی؟
التهابی، چه هستی؟
فروغی که از چشم من می‌گریزی؟
و یا ای همه خوب، خوابی؟
چه هستی؟
شدم شاد تا خنده کردی به رویم
تو بخت منی؟
ماهتابی ؟
چه هستی؟
لب تشنه‌ام از تو کامی نگیرد،
فریبی؟ دروغی؟
سرابی؟
چه هستی؟
تو آن ماهرویی ،ترنج طلایی ؟
و یا از پری‌های آبی؟
چه هستی؟
تو را از تو می‌پرسم ای خوب خاموش
چه هستی؟
خدا را جوابی، چه هستی؟!
دیدگاه ها (۳)

همیشه لحظه‌ی خداحافظی صاحبخونه کنار در می‌ایسته به مهمانش لب...

پنهان شده در سینۀ تو راز مگوییبند است دل تنگ. تو انگار به مو...

قلب من به این امید می‌تپد که تو هستیتویی وجود دارد که من می‌...

تعریف من از خوشبختی :یعنی وجود تو توی زندگیمتعریف من از عشق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط