پنهان شده در سینۀ تو راز مگویی

پنهان شده در سینۀ تو راز مگویی
بند است دل تنگ. تو انگار به مویی

در هرنفس از آهِ گلوسوز تو پیداست
از دور به دنبال صدا کردن اویی

قد قامت دل بسته به محراب نگاهش
چشم توگرفته است از آن‌چشمه وضویی

پیشانی تو بامِ سپیده افق مهر
خورشید ندارد به بر چشمِ تو سویی

دنبال چه هستی تو؟
که این وادی غربت،

هم زخم. زبان دارد و هم درد دورویی

از  زخم سر. خنجر. دشمن گِله ای نیست
ای کاش که بر زخم زبان بود، رفویی

مانند غم غربت نیلوفرِ  دلتنگ
باید وسط. برکه و مرداب برویی

دنیا شده جولانگه نامردی مردم
بیهوده پی کار. نکو، یار نکویی

روزی که وزدعطر"بهار" از نفس یار
شاید که شمیم گل لبخند ببویی
#مرحوم_هنرمند_شایسته_علیرضاداوودنژاد_روحت_شاد_یادت_جاویدان...
دیدگاه ها (۲)

سلام سلامعصرتون بخیر همراهان عزیزو دوست داشتنیمن از جهان چه ...

زندگی، سبزترین آیه،   در اندیشه برگ   زندگی، خاطر دریایی یک ...

همیشه لحظه‌ی خداحافظی صاحبخونه کنار در می‌ایسته به مهمانش لب...

چه گرمی، چه خوبی، شرابی؟چه هستی ؟بهاری؟ گلی؟ ماهتابی؟چه هستی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط