در شب سرد زمستانی
کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.
و به مانند چراغ من
نه می افروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد.
من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریک.
وشب سرد زمستان بود،
باد می پیچید با کاج،
در میان کومه ها خاموش
گم شد او از من جدا زین جاده ی باریک.
و هنوزم قصه بر یاد است
وین سخن آویزه ی لب:
که می افروزد؟ که می سوزد؟
چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟
در شب سرد زمستانی،
کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.،،،،،،،
دیدگاه ها (۳)

مانده ام چگونه"تو"را فراموش کنم!اگر"تو"را فراموش کنم...باید ...

شما به دیگران یاد می‌دید که باهاتون چطوری رفتار کنن!هیچکس بد...

تلخ است و گَس، طعمِ ایام، ای مستیِ نابه‌هِنگام ای ماهتا...

برایت رویاهایی ارزو میکنم تمام نشدنی😊😇

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط