در دو چشمش گناه می خندد

در دو چشمش گناه می خنديد
بر رخش نور ماه می خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئی بی پناه می خنديد


شرمناك و پر از نيازی گنگ

با نگاهی كه رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

بايد از عشق حاصلی برداشت


سايه ئی روی سايه ئی خم شد

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه ئی لغزيد

بوسه ئی شعله زد ميان دو لب...🦋💞🦋

پاشو بیا اینجا یک چایی بخوریم😍😍
دیدگاه ها (۰)

من عاشق برگ گلی از روی محبت افسوس گلم چیده شده به دست حسرت ...

#دلبرمیخواستم اسیرِ دنیایی باشم که توآن رابرایم ساخته باشیبه...

وای بر من كه به هر لحظه تو را می‌ بینمای غم حسرت رویای شب شی...

کاش می شد قفل دلتنگی شکستکاش می شد درب تاریکی گسستکاش می شد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط