کناربهاربههربرگسوگندخوردموتو

#کنارِ‌بهار‌به‌هر‌برگ‌سوگند‌خوردم‌و‌تو
در گذرگاه‌های شب‌زده
عشقِ تازه را اخطار کردی.
‌من هلهله‌ی شب‌گردانِ آواره را شنیدم
در بی‌ستاره‌ترینِ شب‌ها
لبخندت را آتش‌بازی کردم
و از آن پس
قلبِ کوچه خانه‌یِ ماست.

دستانِ تو خواهرانِ تقدیرِ من‌اند
بگذار از جنگل‌های باران‌خورده از خرمن‌های پُرحاصل سخن بگویم
بگذار از دهکده‌ی تقدیرِ مشترک سخن بگویم.
‌قصدِ من فریبِ خودم نیست، دلپذیر
قصدِ من
فریبِ خودم نیست...
دیدگاه ها (۱)

#به‌کام‌ما‌بود‌عالم‌اگر‌او‌یار‌ما‌باشد...

#من‌که‌در‌تُنگ‌برای‌تو‌تماشا‌دارمبا چه رویی بنویسم غم دریا د...

#دلا‌نزد‌کسی‌بنشین‌که‌او‌از‌دل‌خبر‌دارد...

#من‌اگر‌مرده‌بودم‌شاید‌او‌می‌گریستامااگر او گریه میکردمنحتما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط