کاش میشد قصههایشان را نوشت

کاش می‌شد قصه‌هایشان را نوشت؛
آخرین لبخند، آخرین امید
و از همه گیج کننده‌تر آخرین نگاه؛
ولی چه کسی آنقدر شجاع است
تا ردِ چشم‌هایی که دیگر نمی‌بیند
را صادقانه تعریف کند؟
دیدگاه ها (۴)

‏از تو،چنان رنجی به من رسیده که هرگز انتظارش را از هیچ جنبند...

سالیانی ایست همخونه امبا خیالِ تو در انتظارِ تو

رها🍂 خدا نصیبتان کند آدم هایی را که حال خوبشان گره خورده به ...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

پهلوان باشی اگر غم ناتوانت می کند درد از حد بگذرد سیر از جها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط