عاشقانه های شبنم تقدیم زندگیم

آرمیده بودم
چون گندمزار
بر تلِ شیب گون رانِ پاهایش!
انگشتان او
بسان کودکانِ شادی
در میان موهایم می دوید،
بسان زنانِ آزاد
که در عوض تیزی داس
روسری های شان را آواز خوان و حریر گون
بروی خوشه های تنهایی‌ام می کشدیدند،
گویی نسیمی در مشتش داشت
که آنرا مبادا_روز،
تنها برای من پنهان کرده بود!
او مرا لمس می کرد
و هر انگشت
تا عمق ریشه ها غرق کاویدن بود!
از نوازش شرم‌گون دست هایش
دسته های بلدرچین
به پروازی کوتاه دعوت می شدند،
و گرمای حاصل از این اصطکاک آرام
به تخم های‌شان
امیدی مادرانه می بخشید!
آرامیده بودم
شبیه یک تخته سنگ
در آستانه ی برکه ای زلال
من غرق تصویر ماهِ پاهایش بودم
و اون جلبکان سبز رستگاری را
بسان شالی‌کاران
به آرامی روی سینم‌ام می کاشت.
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم تقدیم بهترین همدمم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط