وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد
"وقتی زندگی بهت نارنگی میدهد🍊"
Part:3
ات ویو
قراره امشب با بوگوم غذا بخورم نمیدونم چرا انقدر عجله داشت
میخواستم خودم دعوتش کنم
اما اون با اسرار خواست که همو ببینیم
توی فکر و خیال بودم که با صدای راننده تاکسی به خودم اومدم
T:رسیدیم خانم
ات: بله مرسی و پیاده شدم
به داخل رستوران رفتم و داشتم با چشمام دنبال بوگوم میگشتم
که یه نفر از سمت راست کرد برگشتم
بوگوم بود..
بوگوم: کجا بودی دختر
ات: فکر میکردم قراره دوتایی شام بخوریم (زمزمه)
یکم معذب شدم و به تهیونگ سلام کردم
(ات تهیونگ رو تا حدودی از طریق بوگوم میشناسه)
رفتم پیش بوگوم
ات: این چه کاری بود؟ چرا توی عمل انجام شده قرارم میدی؟ (زمزمه)
حمایت کنین🩷🔋
Part:3
ات ویو
قراره امشب با بوگوم غذا بخورم نمیدونم چرا انقدر عجله داشت
میخواستم خودم دعوتش کنم
اما اون با اسرار خواست که همو ببینیم
توی فکر و خیال بودم که با صدای راننده تاکسی به خودم اومدم
T:رسیدیم خانم
ات: بله مرسی و پیاده شدم
به داخل رستوران رفتم و داشتم با چشمام دنبال بوگوم میگشتم
که یه نفر از سمت راست کرد برگشتم
بوگوم بود..
بوگوم: کجا بودی دختر
ات: فکر میکردم قراره دوتایی شام بخوریم (زمزمه)
یکم معذب شدم و به تهیونگ سلام کردم
(ات تهیونگ رو تا حدودی از طریق بوگوم میشناسه)
رفتم پیش بوگوم
ات: این چه کاری بود؟ چرا توی عمل انجام شده قرارم میدی؟ (زمزمه)
حمایت کنین🩷🔋
- ۲.۹k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط