عاشقانه های شبنم
گاهی اوقات قلم چه زیبا می نگارد
بر صفحه کاغذ
واژها را زیبا به رقص درمی آورد
تمام دلتنگیهایم را
به زبان شعر
شکایت میکنم
از بغضی که محبوس در گلویم است
واشکهایم همچون ترنم باران پاییزی
می بارد
پرنده ایی زخمی ام
صدای هق هق ام
گوش آسمان را کَر
و هر شنونده ایی را اندوه بار
لرزش دستانم تاب نوشتن را از من رهانده
قلم را می گذارم بر روی کاغذ
و دستانم را به دور صورتم حلقه می زنم
اشکهایم مجال نمی دهد
وبا صدای بلند
زجه می زنم
واین است سرگذشت تاریک واندوهبار من
بر صفحه کاغذ
واژها را زیبا به رقص درمی آورد
تمام دلتنگیهایم را
به زبان شعر
شکایت میکنم
از بغضی که محبوس در گلویم است
واشکهایم همچون ترنم باران پاییزی
می بارد
پرنده ایی زخمی ام
صدای هق هق ام
گوش آسمان را کَر
و هر شنونده ایی را اندوه بار
لرزش دستانم تاب نوشتن را از من رهانده
قلم را می گذارم بر روی کاغذ
و دستانم را به دور صورتم حلقه می زنم
اشکهایم مجال نمی دهد
وبا صدای بلند
زجه می زنم
واین است سرگذشت تاریک واندوهبار من
- ۶.۹k
- ۰۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط