ولی سال نهم تو مدرسه مصلی نژاد با تمام خوشی و ناخوشیش تموم شد..

حالا وقتشه که از هم جدا بشیم...
نه اینکه بخوایم، نه اینکه دلمون بخواد، فقط زمانه‌ست که ما رو از هم می‌گیره، بی‌هیچ اجازه‌ای.
هر لحظه‌ی کنار شما بودن، شد یه خاطره‌ی طلایی، یه تکه از دلی که دیگه هیچ‌وقت کامل نمی‌شه.
دیگه زنگ تفریحا کنار هم نمی‌خندیم، دیگه اون شوخی‌های یواشکی تو کلاس نیست، دیگه نگاهای همدلانه موقع امتحان و نگرانی‌هامون مشترک نیست...
می‌ریم سمت سال دهم، با هزار فکر و هزار ترس..
ولی یه چیزو نمی‌تونم انکار کنم: از آینده‌ای که توش شما نباشین!
شاید دیگه خیلیا رو نبینم، شاید روزامون شلوغ شه و دلامون دور، اما یه چیزی رو مطمئنم...
هیچ‌کس نمی‌تونه جای خنده‌ها، اشک‌ها، و دیوونه‌بازی‌های قشنگ این سال رو بگیره.
همکلاسی بودن یه کلمه‌ست، ولی برای من، شما یه تکه مهم شدین.. همیشه، بی‌نهایت، بی‌دلیل...
برای همه‌ی اون روزایی که دیگه تکرار نمی‌شن...
آرزومند آرزوهایتون...
دیدگاه ها (۲۲)

ولی از هفتم تا نهم ی چیزی در من تو مدرسه مصلی نژاد با وجود شماها تغییر کرد...

آماده اید برای فصل3 ؟...🔥😔

امروز تولد ادمینتونه🥹🫂....پس تبریک؟؟؟

ولی فردا آخرین روزیه که میرم مدرسه و رفیقامو میبینم و الان اینجوریم که: عرررررررر💔🌚😭

🚫مهم 🚫چه حسی دارید که بنده بعد از سالیان سال برگشتم ؟اگه تون...

اینم از رمانن قسمت ۱

black flower(p,241)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط