من از رودی که شد مرداب می ترسم

من از رودی که شد مرداب می ترسم
من از تکرار این خورشیدو غروب مانده در قاب می ترسم


من از مرگ تاریک نمی ترسم
من از زخم بدون درد می ترسم
دیدگاه ها (۰)

برگرد خونه حتا اگر باخبر باشی تنها دل خودت واس تو شور می زنه...

در آن شهری که مردانش عصا از کور می دزدندهمان شهری که اشک از ...

بزرگترین بدی زندگی این کههیچ وقت اون چیزی رو که میخوای همون ...

حالم این روزا حال خوبی نیست مثل حال عقاب بی پروازشکل حال ژوک...

عاشقانه های شبنم

ندانم هیچچرا این مرغِ بوتیمارفسرده در درونم زار ، می خواندو ...

رها🍂 نگران رفتنت نیستم جانمهیچ کس نخواهد آمد که تو را اینگون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط