همچو ما دیوانه دیوانگی
نیست در افسانه دیوانگی
بهتر از خواب هزارو یک شب است
هر شب مستانه دیوانگی
واقف سر و رموز هست و بود
عارف فرزانه دیوانگی
چشمهای پر فسون آن پری
کرده دل را خانه دیوانگی
می شود گلزار بر مجنون خویش
آتش ویرانه دیوانگی
رهبر ما رندی و آوارگی ست
منزل ما لانه دیوانگی
ما همه دلداده مستی و حال
ما همه دردانه دیوانگی
می برد منصور را بر اوج دار
همت مردانه دیوانگی
یا بخون شعری ز دیوان جنون
یا بگو افسانه دیوانگی
مستی ما، ساز ما، آهنگ ما
باده پیمانه دیوانگی
ما همه شوریدگان کوی دوست
ما همه دیوانه دیوانگی...
دیدگاه ها (۴۳)

تا دل نشود عاشق دیوانه نمی گردد تا نگذرد از تن جانجانانه نمی...

وقتی به یکی زیادی توی زندگیت اهمیت بدی اهمیتتو تو زندگیش از ...

یارب دلم دیوانه شد مفتون صاحبخانه شدامشب دل رسوای من دیوانه ...

گر چنان است که روی من مسکین گدا رابه در غیر بینی ز در خویش ب...

دلم پیش تو باشد،جسمم اینجا خانه ای دیگرهوایت در سرم باشد ، س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط