دردناک
#دردناک
#پارت۳
ویو تهیونگ
چقدر پچ پچ بیا زیادش کنیم
از دست سلنا گرفتم بردم طبقه بالا و نشستم از بالا به پایین نگاه کردم همه داشتن نگاه میکردن ولی مهم نیست از دست سلنا گرفتم و تشوندمش رو پام
سلنا : هی چیکار میکنی عوضی ولم کن هوی با توهما
*جیغ جیغو*
تهیونگ : سلنا ازت خوشم اومده از این به بعد برا منی هرکاری دلم بخواد باهات میکنم
*با این قیافه 😁*
سلنا : نه بابا ولم کن *داد*
تهیونگ : شمارتو بده ولت کنم
سلنا : هی هی باشه میدم ولم ولی ولم کن
تهیونگ : اوکی
سلنا : سیو کن
تهیونگ : اوکی
سلنا :۹۳ ۴۳۹۲ ۵۶۷ ۸۲ ۰۰
تهیونگ : خب سیو کردم بزار زنگ بزنم ببینم درسته یا نه
سلنا : چی ااااا نه نه چرا زنگ بزنی من دیدم درسته
تهیونگ : تو که به من دروغ نگفتی *🙄*
سلنا : چی ااا نه *😆*
تهیونگ : عوضی فرار کن وگرنه اگه دستم بهت برسه میکشمت
ویو سلنا
دوییدم اینور برگشتم دیدم پشتمه دوییدم اونور بازم پشتم بود عین جت بود
تهیونگ انگار به چندنفر یه چیزی اشاره کرد ولی حواسش پرت شد منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو راهرو که هیچ کس نبود رفتم جلو ییکی مانع شد رفتم راست یکی اومد جلوم رفتم چپ یکی این دیوار وایستاده بود اومدم برگردم با سر خوردم تو سینه تهیونگ راستش خیلی ترسیدم
عقب عقبی رفتم تهیونگم میومد جلو اخرسر خوردم به دیوار تهیونگ به اونا گفت برن بیرون الان فقط من و اونم و این من و میترسونه راستش بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن
تهیونگ : گوشیتو بده
سلنا : ب...بی...بیا *گریه*
تهیونگ : بدش من ... شمارتو سیو کردم الانم گریه نکن الکی *اشکارو پاک میکنه😧*
تهیونگ : بیا بغلم ... *خم میشه پایین و کته خیلی خیلی گرونش و میبنده به کمر سلنا 😁
بعد از زیر باسن سلنا جان میگیره و بغلش میکنه جوریکه سر سلنا وارونه میشه از کمر به بالاش پشت تهیونگه از کمر به پایین جلو تهیونگ و صورت همو نمیبینن *
سلنا : هی چیکار میکنی ؟ بزارم زمین
تهیونگ : ساکت ... گفتم که از این به بعد برای منی
ویو تهیونگ
بردمش دوباره بالا نشوندمش روی مبل بعد از بوفه دوتا قهوه و کوروسان خریدم یکی از قهوه و کوروسان و دادم به اون
تهیونگ : بخور
سلنا : اوهوم
ادامه رو هم بعدا میزارم 🎀😅
غلط املایی بود ببخشید حوصلم نکشید بخونمش 🤗 امیدوارم اون بغل کردن و متوجه بشین 🙄
#پارت۳
ویو تهیونگ
چقدر پچ پچ بیا زیادش کنیم
از دست سلنا گرفتم بردم طبقه بالا و نشستم از بالا به پایین نگاه کردم همه داشتن نگاه میکردن ولی مهم نیست از دست سلنا گرفتم و تشوندمش رو پام
سلنا : هی چیکار میکنی عوضی ولم کن هوی با توهما
*جیغ جیغو*
تهیونگ : سلنا ازت خوشم اومده از این به بعد برا منی هرکاری دلم بخواد باهات میکنم
*با این قیافه 😁*
سلنا : نه بابا ولم کن *داد*
تهیونگ : شمارتو بده ولت کنم
سلنا : هی هی باشه میدم ولم ولی ولم کن
تهیونگ : اوکی
سلنا : سیو کن
تهیونگ : اوکی
سلنا :۹۳ ۴۳۹۲ ۵۶۷ ۸۲ ۰۰
تهیونگ : خب سیو کردم بزار زنگ بزنم ببینم درسته یا نه
سلنا : چی ااااا نه نه چرا زنگ بزنی من دیدم درسته
تهیونگ : تو که به من دروغ نگفتی *🙄*
سلنا : چی ااا نه *😆*
تهیونگ : عوضی فرار کن وگرنه اگه دستم بهت برسه میکشمت
ویو سلنا
دوییدم اینور برگشتم دیدم پشتمه دوییدم اونور بازم پشتم بود عین جت بود
تهیونگ انگار به چندنفر یه چیزی اشاره کرد ولی حواسش پرت شد منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو راهرو که هیچ کس نبود رفتم جلو ییکی مانع شد رفتم راست یکی اومد جلوم رفتم چپ یکی این دیوار وایستاده بود اومدم برگردم با سر خوردم تو سینه تهیونگ راستش خیلی ترسیدم
عقب عقبی رفتم تهیونگم میومد جلو اخرسر خوردم به دیوار تهیونگ به اونا گفت برن بیرون الان فقط من و اونم و این من و میترسونه راستش بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن
تهیونگ : گوشیتو بده
سلنا : ب...بی...بیا *گریه*
تهیونگ : بدش من ... شمارتو سیو کردم الانم گریه نکن الکی *اشکارو پاک میکنه😧*
تهیونگ : بیا بغلم ... *خم میشه پایین و کته خیلی خیلی گرونش و میبنده به کمر سلنا 😁
بعد از زیر باسن سلنا جان میگیره و بغلش میکنه جوریکه سر سلنا وارونه میشه از کمر به بالاش پشت تهیونگه از کمر به پایین جلو تهیونگ و صورت همو نمیبینن *
سلنا : هی چیکار میکنی ؟ بزارم زمین
تهیونگ : ساکت ... گفتم که از این به بعد برای منی
ویو تهیونگ
بردمش دوباره بالا نشوندمش روی مبل بعد از بوفه دوتا قهوه و کوروسان خریدم یکی از قهوه و کوروسان و دادم به اون
تهیونگ : بخور
سلنا : اوهوم
ادامه رو هم بعدا میزارم 🎀😅
غلط املایی بود ببخشید حوصلم نکشید بخونمش 🤗 امیدوارم اون بغل کردن و متوجه بشین 🙄
- ۵.۶k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط