ما خاطره بازیم فقط کافی است برای دقایقی به حال خود رهایم

ما خاطره بازیم. فقط کافی است برای دقایقی به حال خود رهایمان کنند تا ذهنمان را پر بدهیم به سال‌های دور...

به کودکی‌ها، نوجوانی‌ها و جوانی‌ها. نیش‌مان باز می‌شود یا نم اشکی یواشکی گوشه چشممان می‌جوشد و بعد مزه ملسش، تندی می‌رود زیر دندان‌هایمان....

انگار همین حالا داریم آن لحظات را زندگی می‌کنیم. از سی سالگی که میگذری، اما داستان این خاطره بازی‌ها، رنگش یک جور دیگر می‌شود. مزه‌اش هم فرق می‌کند....

تلخ می‌شود اما مثل قهوه اسپرسو که تلخی‌اش را جرعه جرعه می‌نوشی ، این خاطره‌ها بیخ گلویت را می‌گیرند....

کودکی‌هایت را که مرور می‌کنی انگار چیزی قلبت را فشار می‌دهد. ما چیزی را وسط کودکی‌هایمان جا گذاشته‌ایم و حالا در میان زندگی و اسپرسو، دنبالش می‌گردیم....

خودمان را پرت می‌کنیم میان خاطرات دور انگار که میان زیر زمین پر از خنزر و پنزر مادربزرگ‌هایمان.‌..

دنبال چیزی می‌گردیم که مال ماست و حالا که لازمش داریم، پیدایش نمی‌کنیم.سی سالگی به بعد آدم بزرگ‌ها، گمشده دوران کودکی را کم دارد....
دیدگاه ها (۱۷)

یه آهنگ زیبا و قدیمی، سرشار از خاطره، از استاد معین تقدیم به...

🔽الهه عشق به انسانها آموختکه عاشقانه زندگی کنندو با پیوند هم...

هیچ وقت برای کسی بد نخواستمچون معتقدم اگه برای کسی بد بخوام ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط