همچو آنشرلی درگیر روزهای غریبانه ام

همچو آنشرلی درگیر روزهای غریبانه ام
چون حنا در مزرعه به فکر آبروی خانه ام

روزهای زندگی فقط از پی هم به در شد

گویا با هرچه سختیست رفیقی جاودانه ام

ابر و آسمان و نم نم باران با یکدیگر هم دست اند

گویا پایان غم انگیز یک تراژدی عاشقانه ام

خسته از لحظه های تکرار و تکرار و تکراری

کاش همچو آلیس بودم در خواب خوش کودکانه ام

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۳)

منُ او بودیم وُ یک کوچه درازوَدگرهیچ کسیمنُ او بودیم وُ یک ع...

اذن وئر توی گئجه سی من ده سنه دایه گلیمال قاتاندا سنه مشاطه ...

حکایتی زیبا🌱عهدقدیم زن وشوهری که ازروزی کارگری امرار معاش می...

آنکه شوق زندگی در من برانگیزد تووویییییآنکه مهرش با دل و جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط