وجودم از درد پر بود تا تصمیم گرفتم از جسمم جدا بشم

وجودم از درد پر بود تا تصمیم گرفتم از جسمم جدا بشم
اندوهی در ذهنم داشتم
اونم تنها یک چیز بود
چرا نتونستم خودم را نجات دهم بدون اینکه جسمم را رها کنم
من .....
من فقط میخاستم زندگیم یکم خوب پیش بره
ولی هر روز بدتر از دیروزم میشود
چشمانم دریایی از خون شدن
از بس که به یک جا زل زدم
به وجود خودم رفتم و جز تاریکی چیزی ندیدم پلک نزدم حتی یک ثانیه
اونم فقط به اومید یک نور ...
دیدگاه ها (۰)

زمانی منم یک ماه داشتم میدانی اخرش چه شد ؟ماهم سال ها پیش از...

.....

اون ، اون شب گریه نکرد ولی فرداش وقتی پاش به مبل خورد گریه ک...

النا پیشی پیشیییییی(کرمم گرفته سیسی)الی جونم اون گربه هست جل...

در ادامه....P.3تنشی در هوا سنگینی می‌کرد که نفس کشیدن را سخت...

yek tarafe part : 8

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط