فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این "هست و نیست" کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درددل کنم و دردسر شود

ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی باخبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذار گفتگو به زبان هنر شود....🦋🦋


لب خموشم و چون خم در جوشم😔💔

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

بانگاهت خواستم تامن به قربانت شومتحتِ فرمانِ دلت سربازِ چشما...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

سختی ولی سنجیدنت را دوست دارمفلسفه ای ، فهمیدنت را دوست دارم...

نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرددل آتشین من بین که به موج ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط