ماهیگیر دلش سوخت ، این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها نمی کرد...

دیدگاه ها (۰)

جنگ را دیدم ... !

هرگز منشین و متر نزن خوبی را اندازه خوبی به ندانستن آن است...

ای کاش میتوانستیم چشم هایمان را ببندیم ، شاید آن وقت دردهایمان را فراموش میکردیم...

به نام شما ، خدا جون سلام... :(

یک شب از کوچه ی معشوق گذر خواهم کرد… دزدکی باز به آن خانه نظ...

اسلامی:اولین جایی که اسرائیل بمباران کرد کارخانه‌ای بود که س...

جشنواره ادبی رها

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط